شدیداً پایه گشتم آورم سگ
سپردم بر فک و فامیل تک تک
تا اینکه یک نفر آورد برایم
سگی را تا که از غمها بکاهم
ولی برد روزگارم بر سیاهی
تو این سگها میبایست تو بیایی؟
پریدش توله سگ بر روی ایوون
عجب شیرجه ای زد خوردش به گلدون
گُلا روپرپر و پخش و پلا کرد
هی جفتک زد شدش از نرده ها رد
پریدش تو حیاط مثل پرنده
حتماً دیونست سگ دیونه چنده؟
شلوغ میکنه و مست و ملنگه
نگه داشتن اون دیگه چرنده
چقدر قبل از اینا دلم میخواست سگ
دگر جانم رسانده بر دم لب
همش واق واق میکنه و شلوغه
مثالِ اتصال کردنِ بوقه
در و همساده رو رسوا گردانْد
از اینکه هار باشد من هم ترسانْد
نمیخواهم دگر این جانور را
رهایش میکنم من توی صحرا
شعر طنز از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
:: موضوعات مرتبط:
اشعار خودم ,
,